من آن ابرم که بارانش تو هستی / همان یوسف که کنعانش تو هستی
مسافر میشوم تا آخر عمر / در آن راهی که پایانش تو هستی . . .
.
.
.
این روزها آنقدر شکسته ام ، که عصا به دست راه میرود دلم !
.
.
.
دیدی ای حافظ که کنعان دلم بی ماه شد
عاقبت با عشق و غم کوه امیدم آب شد
گفته بودی یوسف گم گشته باز آید ولی
یوسف من تا قیامت همنشین چاه شد . . .
.
.
.
دنیا مثل پاییزه ، هم قشنگه هم غم انگیزه
قشنگیش به خاطر توست ، غم انگیزیش به خاطر دوری از توست
.
.
.
نیستی همنفسم سهم دلم بی کسیه
تنهایی پر از غم و حسرت و دلواپسیه
بی تو این زنده بودن زندگی محسوب نمیشه
زخم رو قلب شکسته ام تا ابد خوب نمیشه
.
.
.
تو کی هستی که همه فکر و خیالم شده تو
تو شدی زندگی من ، همه یادم شده تو
یاد تو در خاطراتم وقتی پیدا می شود
می رود دنیا ز یادم چون که یادم شده تو
.
.
.
هزار کلمه برجای خالی ات ریختم اما پر نشد
به گمانم از جنس بی نهایتی
.
.
.
حوصله ی جمع و تفریق ندارم، یه ضرب خرابتم !