loading...
غم هاوخاطرها
آخرین ارسال های انجمن
s2. بازدید : 222 چهارشنبه 16 اسفند 1391 نظرات (0)
فریدریش نیچه :

"آشفتگی من از این نیست که تو به من دروغ گفته ای، از این آشفته ام که دیگر نمیتوانم تو را باور کنم."

دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند.
درد من حصار برکه نیست، درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده!

خوشبختي ما در سه جمله است:
تجربه از ديروز، استفاده از امروز، اميد به فردا
ولي ما با سه جمله ديگر زندگي‌مان را تباه مي‌کنيم
حسرت ديروز، اتلاف امروز، ترس از فردا

پاکی
پلیدی
پوچی
این سه راهی است که پیش پای هر انسانی گشوده است


براي تو كه هيچ وقت ياد نگرفتي بد باشي , يك دنيا خوبي آرزو ميكنم.

تلخ ترین لحظات توسط کسانی ساخته می شود که شیرین ترین لحظات را برایش ساخته ای

بیست سال بعد، از کارهایی که نکرده ایی بیشتر پشیمان خواهی شد تا کارهایی که کرده ای. پس قایقت را آماده کن. بادبانها را برافراز . از بندرگاه امن سفر کن و دور شو. بادهای نیرومند را در بادبانها بینداز. سفر کن، سیر و سیاحت کن
مارک تواین


بسیاری از مردم دعا نمی کنند بلکه فقط التماس می کنند. جرج برنارد شاو

چیزهایی وجود دارند که آنقدر جدی هستند که فقط می توان در موردشان جوک ساخت . هایزنبرگ

یک فرد باهوش یک مسئله را حل می‌کند ا ما یک فرد خردمند از رودررو شدن با آن دوری می کند . اینشتن

جمله ای از گوته
اگر ثروتمند نيستي مهم نيست، بسياري از مردم ثروتمند نيستند،
اگر سالم نيستي، هستند افرادي که با معلوليت و بيماري زندگي مي کنند،
اگر زيبا نيستي برخورد درست با زشتي هم وجود دارد،
اگر جوان نيستي، همه با چهره پيري مواجه مي شوند،
اگر تحصيلات عالي نداري با کمي سواد هم مي توان زندگي کرد،
اگر مقام نداري، مشاغل مهم متعلق به معدودي انسان هاست،
اما، اگر عزت نفس نداري، پس بدان که هيچ نداري.
s2. بازدید : 212 چهارشنبه 16 اسفند 1391 نظرات (0)

اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی،

و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد،

و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد،

و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی.

آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد،

بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کني.

برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی،

از جمله دوستان بد و ناپایدار،

برخی نادوست، و برخی دوستدار

که دست کم یکی در میانشان

بی تردید مورد اعتمادت باشد.

و چون زندگی بدین گونه است،

برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی،

نه کم و نه زیاد، درست به اندازه،

تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد،

که دست کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد،

تا که زیاده به خودت غرّه نشوی.

و نیز آرزومندم مفیدِ فایده باشی

نه خیلی غیرضروری،

تا در لحظات سخت

وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است

همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرِ پا نگهدارد.

همچنین، برایت آرزومندم صبور باشی

نه با کسانی که اشتباهات کوچک میکنند

چون این کارِ ساده ای است،

بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر میکنند

و با کاربردِ درست صبوری ات برای دیگران نمونه شوی.

و امیدوام اگر جوان كه هستی

خیلی به تعجیل، رسیده نشوی

و اگر رسیده ای، به جوان نمائی اصرار نورزی

و اگر پیری، تسلیم ناامیدی نشوی

چرا که هر سنّی خوشی و ناخوشی خودش را دارد

و لازم است بگذاریم در ما جریان یابند.

امیدوارم حيواني را نوازش کنی

به پرنده ای دانه بدهی، و به آواز یک سَهره گوش کنی

وقتی که آوای سحرگاهیش را سر می دهد.

چرا که به این طریق

احساس زیبائی خواهی یافت، به رایگان.

امیدوارم که دانه ای هم بر خاک بفشانی

هرچند خُرد بوده باشد

و با روئیدنش همراه شوی

تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد..

بعلاوه، آرزومندم پول داشته باشی

زیرا در عمل به آن نیازمندی

و برای اینکه سالی یک بار

پولت را جلو رویت بگذاری و بگوئی: این مالِ من است.

فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان اربابِ دیگری است!

و در پایان، اگر مرد باشی، آرزومندم زن خوبی داشته باشی

و اگر زنی، شوهر خوبی داشته باشی

که اگر فردا خسته باشید، یا پس فردا شادمان

باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیاغازید.

اگر همه ی اینها که گفتم فراهم شد

دیگر چیزی ندارم برايت آرزو کنم



ويكتور هوگو

s2. بازدید : 200 دوشنبه 04 دی 1391 نظرات (0)
 

منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012
منتخبی از برترین عکس های سال 2012
منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012
منتخبی از برترین عکس های سال 2012
منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012
منتخبی از برترین عکس های سال 2012
منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012
منتخبی از برترین عکس های سال 2012
منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012
منتخبی از برترین عکس های سال 2012
منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012

منتخبی از برترین عکس های سال 2012

 منتخبی از برترین عکس های سال 2012
s2. بازدید : 363 دوشنبه 04 دی 1391 نظرات (0)



زنان معروف زیبای بالای 50 سال
Barbara Walters – 81

زنان معروف زیبای بالای 50 سال

Carmen Dell'Orefice – 79

زنان معروف زیبای بالای 50 سال

Sophia Loren – 76

زنان معروف زیبای بالای 50 سال
Julie Andrews – 74

زنان معروف زیبای بالای 50 سال
Jane Fonda – 73

زنان معروف زیبای بالای 50 سال
Raquel Welch – 70


Julie Christie – 68

زنان معروف زیبای بالای 50 سال
Helen Mirren – 65

زنان معروف زیبای بالای 50 سال
Debbie Harry – 65 

زنان معروف زیبای بالای 50 سال
Sharon Stone – 51

زنان معروف زیبای بالای 50 سال
Diane Sawyer – 65

زنان معروف زیبای بالای 50 سال
Susan Lucci – 64

زنان معروف زیبای بالای 50 سال
Peggy Lipton – 64

زنان معروف زیبای بالای 50 سال
Cheryl Tiegs – 63

زنان معروف زیبای بالای 50 سال
Jaclyn Smith – 63

زنان معروف زیبای بالای 50 سال
Sigourney Weaver – 61

زنان معروف زیبای بالای 50 سال
Pam Grier – 61

زنان معروف زیبای بالای 50 سال
Meryl Streep – 60

زنان معروف زیبای بالای 50 سال
Anna Wintour – 60

زنان معروف زیبای بالای 50 سال
Marie Helvin – 57

زنان معروف زیبای بالای 50 سال

Kim Basinger – 56

زنان معروف زیبای بالای 50 سال
Rene Russo – 56

زنان معروف زیبای بالای 50 سال
Janice Dickinson – 55

زنان معروف زیبای بالای 50 سال
Iman – 54

زنان معروف زیبای بالای 50 سال
Geena Davis – 54

زنان معروف زیبای بالای 50 سال
Sela Ward– 53

زنان معروف زیبای بالای 50 سال
Michelle Pfeiffer – 51

زنان معروف زیبای بالای 50 سال
Jennifer Tilly – 51

s2. بازدید : 703 دوشنبه 04 دی 1391 نظرات (0)

در یک روز خوب که همه چیز متب و عالی هست بی سیم پلیس شهر به صدا در میاد و دستور دارند که راه را برای جلوگیری از تبه کاران مسدود کنند ناگهان یه گلوله به ان برخورد میکند و بعد از مدت ها از کما بیرون می اید و تازه متوجه میشود دنیای اطراف او دیگر مال زنده ها نیست و زامبی ها انجا را تسخیر کرده اند و او مطمعن است خانواده اش زنده هستند پس برای پیدا کردن خانواده در میان دنیای مردگان مشکلاتی وجود دارد و

عکس های از پشت صحنه فیلم راه رفتن مردگان The Walking Dead
عکس های از پشت صحنه فیلم راه رفتن مردگان The Walking Dead
عکس های از پشت صحنه فیلم راه رفتن مردگان The Walking Dead

عکس های از پشت صحنه فیلم راه رفتن مردگان The Walking Dead

عکس های از پشت صحنه فیلم راه رفتن مردگان The Walking Dead

عکس های از پشت صحنه فیلم راه رفتن مردگان The Walking Dead
عکس های از پشت صحنه فیلم راه رفتن مردگان The Walking Dead
عکس های از پشت صحنه فیلم راه رفتن مردگان The Walking Dead

عکس های از پشت صحنه فیلم راه رفتن مردگان The Walking Dead

عکس های از پشت صحنه فیلم راه رفتن مردگان The Walking Dead

عکس های از پشت صحنه فیلم راه رفتن مردگان The Walking Dead
عکس های از پشت صحنه فیلم راه رفتن مردگان The Walking Dead
عکس های از پشت صحنه فیلم راه رفتن مردگان The Walking Dead

عکس های از پشت صحنه فیلم راه رفتن مردگان The Walking Dead

عکس های از پشت صحنه فیلم راه رفتن مردگان The Walking Dead

عکس های از پشت صحنه فیلم راه رفتن مردگان The Walking Dead
عکس های از پشت صحنه فیلم راه رفتن مردگان The Walking Dead
عکس های از پشت صحنه فیلم راه رفتن مردگان The Walking Dead

عکس های از پشت صحنه فیلم راه رفتن مردگان The Walking Dead

عکس های از پشت صحنه فیلم راه رفتن مردگان The Walking Dead

عکس های از پشت صحنه فیلم راه رفتن مردگان The Walking Dead

عکس های از پشت صحنه فیلم راه رفتن مردگان The Walking Dead
عکس های از پشت صحنه فیلم راه رفتن مردگان The Walking Dead
عکس های از پشت صحنه فیلم راه رفتن مردگان The Walking Dead

عکس های از پشت صحنه فیلم راه رفتن مردگان The Walking Dead

عکس های از پشت صحنه فیلم راه رفتن مردگان The Walking Dead

عکس های از پشت صحنه فیلم راه رفتن مردگان The Walking Dead

عکس های از پشت صحنه فیلم راه رفتن مردگان The Walking Dead
عکس های از پشت صحنه فیلم راه رفتن مردگان The Walking Dead
عکس های از پشت صحنه فیلم راه رفتن مردگان The Walking Dead
عکس های از پشت صحنه فیلم راه رفتن مردگان The Walking Dead
s2. بازدید : 111 شنبه 25 آذر 1391 نظرات (0)

اگر مثل همه بودی که ، راز رسیدن اما ماندن آسمان و دریا را برایت نمینوشتم .
راستی چرا راحت برای تو میشود نوشت؟

s2. بازدید : 247 دوشنبه 06 آذر 1391 نظرات (0)
    • عکس دختر آیشواریا رای , عکس تولد دختر آیشواریا
      آیشواریا رای زاده 1 نوامبر 1973 در منگلور بازیگر سینمای هندی و دختر شایسته در سال 1994 است.به گزارش پارس ناز آیشواریا رای در منگالور در جنوب هند، در ایالت کارناتاکا به دنیا آمد. پدر او مهندس دریانوردی و مادرش نویسنده بود. نیاکان او از مردم بونت بنگلور بودند. خانواده او پیش از تولدش به بمبئی مهاجرت کردند.زبان مادری آیشواریا رای تولو (از خانواده زبان‌ های دراویدی)است ولی او به زبانهای هندی، انگلیسی، کانارا، ماراتی و تامیل نیز مسلط است.آیشواریا مدتی هم در رشته معماری تحصیل کرده است.
    • عکس دختر آیشواریا رای , عکس تولد دختر آیشواریا
      آیشواریا رای با آبیشک باچان، هنرپیشه هندی ازدواج کرده و عروس هنرپیشه مشهور، آمیتاب باچان است. طی نظرسنجی که در سال 2008 در کشور هندوستان انجام شد مشخص شد که وی محبوبترین بازیگر زن هندوستان است.در این نظر سنجی بعد از نام وی اسامی از جمله کاترینا کایف و کرینا کاپور به چشم می‌خورد.تندیس آیشواریا رای در موزه مادام توسو در لندن.در 16 نوامبر سال 2011 میلادی آیشواریا رای فرزند دختری را به دنیا آورد. که نام او را آرادیا باچان انتخاب کردند..... / منبع : parsnaz.ir
    • عکس دختر آیشواریا رای , عکس تولد دختر آیشواریا
    • عکس دختر آیشواریا رای , عکس تولد دختر آیشواریا
    • عکس دختر آیشواریا رای , عکس تولد دختر آیشواریا
    • عکس دختر آیشواریا رای , عکس تولد دختر آیشواریا
    • عکس دختر آیشواریا رای , عکس تولد دختر آیشواریا
s2. بازدید : 162 سه شنبه 09 آبان 1391 نظرات (1)
 دست نوشته محمودرضا خاوری مدیرعامل فراری بانک ملی به مدیر وقت حوزه حراست بانک ملی ایران در سوم مردادماه 1388 آمده است: جناب آقای ایران منش، با سلام، آقای خسروی آب معدنی داماش بدهکار بانک ظاهرا در حال خروج از کشور است، نیاز به مراقبت شدید دارد. مذاکره کنید."
دست نوشته محمودرضا خاوری مدیرعامل فراری بانک ملی ایران در مردادماه 88 از نگرانی وی نسبت به فرار مه‌آفرید خسروی (متهم ردیف اول فساد بزرگ بانکی در سال 90) به خارج از کشور حکایت دارد.

به گزارش مهر، در دست نوشته محمودرضا خاوری مدیرعامل فراری بانک ملی به مدیر وقت حوزه حراست بانک ملی ایران در سوم مردادماه 1388 آمده است: جناب آقای ایران منش، با سلام، آقای خسروی آب معدنی داماش بدهکار بانک ظاهرا در حال خروج از کشور است، نیاز به مراقبت شدید دارد. مذاکره کنید."



محمودرضا خاوری مدیرعامل بانک ملی ایران مهرماه سال 90 در پی کشف بزرگترین فساد بانکی در اقتصاد ایران از کشور فرار کرد و به کانادا رفت. از آن تاریخ تاکنون هیچ خبری از وی منتشر نشده است.

همان زمان روزنامه انگلیسی گلوب اند میل در گزارشی عنوان کرده بود که محمودرضا خاوری مدیرعامل فراری بانک ملی  دارای خانه ای 3 میلیون دلاری در تورنتو است. خانواده خاوری در کانادا اقامت دارند و اسناد مربوط به ثبت نشان می دهد که خاوری دارای خانه ای 3 میلیون دلاری در تورنتو است.

این روزنامه مطرح کرده بود که خاوری فردی "ایرانی- کانادایی" است که استعفای خود را تقدیم مقامات ایرانی کرده و روز پس از آن از لندن به فرانکفورت پرواز کرده و سپس با پرواز لوفتانزا به تورنتو سفر کرده است.
 

               تصویری از خانه 3 میلیون دلار خاوری در تورنتو (منبع سایت گلوب اند میل)
s2. بازدید : 168 سه شنبه 09 آبان 1391 نظرات (0)
 زنده یاد عبداللهی سال 67 بود که با فهیمه غفوری ازدواج کرد. نسرین عبداللهی می گوید: «ناصر فقط 18 سال داشت که به فهیمه علاقه مند شد. او از سال 66 با بابک غفوری، برادر فهیمه در یک گروه موسیقی به نام «فریاد ساحل» همکاری می کرد. رفت و آمدها بین بابک و ناصر زیاد شده بود، یا بابک خانه ما بود یا ناصر در خانه بابک. یک روز ناصر به خانه آمد و به مادرم که از همه با او صمیمی تر بود گفت که به فهیمه، خواهر بابک علاقه مند شده و دوست دارد اگر فهیمه هم راضی باشد زندگی مشترکشان را با هم آغاز کنند.»

مادر مخالفتی نکرد و فقط پرسید که آیا با این سن از پس زندگی مشترک بر می آید؟ و ناصر با قاطعیت تمام گفت که برای زندگی مشترک با فهیمه آماده است.

ناگفته هایی از زندگی و مرگ ناصر عبداللهی

می توان انتشار آلبوم «رخصت» یا اجرای مراسمی توسط هنرمندان در 29 شهریور برای ایتامی که تا همین سال ها میهمان صدای ناصر بودند و مهمتر از همه، ساخت مستند «جعبه سیاه» درباره زندگی شخصی ناصریا را دلیل و بهانه ای برای مصاحبه با نسرین، تک خواهر زنده یاد ناصر دانست، اما یکی از بهانه های جدی مان برای این مصاحبه بازار شایعاتی است که هنوزهم پس از گذشت شش سال از مرگ این هنرمند داغ است.

نسرین عبداللهی رازهایی را فاش می کند که تاکنون در هیچ مصاحبه ای درباره آنها صحبت نکرده است.

زنده یاد ناصر عبداللهی دهم دی ماه 1349 در منطقه سید کامل بندرعباس به دنیا آمد. او فرزند سوم خانواده بود.

نسرین تک دختر خانواده عبداللهی درباره خانواده ای که ناصر در آن بزرگ شده بود می گوید: «پدرم فلوت می زد و محمد طیب، بزرگترین برادرم، ملودیکا، ناصر هم از همان ابتدا به سمت موسیقی کشیده شد اما هیچ کس در خانواده مان فکر نمی کرد علاقه او به سازهای بندری باعث شود روزی جزو محبوب ترین خواننده های ایران شود.»

نسرین از نوجوانی ناصر خاطره های زیادی به یاد دارد اما یکی از شیرین ترین خاطره هایش با ناصر برمی گردد به اتاقی که در خانه، آزمایشگاه او شده بود: «در خانه اتاقی داشتیم که شده بود آزمایشگاه شخصی ناصر، او بیشتر وقتش را در آنجا می گذراند. به یاد دارم که 12 سال بیشتر نداشت که به خاطر آزمایش هایش، از مدرسه میکروسکوپ هدیه گرفت. همیشه فکر می کردیم ناصر دانشمند می شود اما زمانی که در سن 13 سالگی با صدا و سیما و حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی استان هرمزگان همکاری کرد، همه اعضای خانواده باورمان شد که او قرار است یک هنرمند شود.»

ناگفته هایی از زندگی و مرگ ناصر عبداللهی

نسرین از اولین ازدواج ناصر می گوید: «به خواستگاری فهیمه رفتیم و آنها زندگی شان را شروع کردند. نوید پسر اول ناصر سال 68 به دنیا آمد. اردیبهشت سال 71 خدا نازنین را به ناصر و فهیمه داد و دی ماه 73 هم «نامی» به دنیا آمد.»

ناصر ترانه های زیادی را برای همسرش خواند. او ترانه های «نازتکه» و «یاروم چکه» را بارها به همسرش تقدیم کرد.

از بندر به مقصد تهران

سال 76 بود که عبداللهی تصمیم گرفت از بندر به تهران بیاید ولی یک سال بیشتر در تهران دوام نیاورد. نسرین عبداللهی درباره آن روزها می گوید: «سال 76 ناصر به خاطر کار به همراه خانواده اش به تهران آمد، یک سال هم در تهران ماند ولی مشکلاتی برایش پیش آمد که ترجیح داد به بندر برگردد. خیلی از مشکلات ریز و درشت بود که نگذاشت ناصر در تهران بماند.»



جدایی از همسر اول

سال 77 خانواده ناصر به بندرعباس برگشتند ولی در سال 80 دوباره ناصر به خاطر مشکلاتی در زندگی خصوصی اش به همراه خانواده اش به تهران برگشت. سال 82 بود که فهمیه و ناصر به مشکل برخوردند وبه این نتیجه رسیدند که بهتر است زندگی شان را جدا از هم ادامه دهند.

ناگفته هایی از زندگی و مرگ ناصر عبداللهی

نسرین ادامه می دهد: «ناصر و فهیمه با اینکه علاقه زیادی به هم داشتند اما ترجیح دادند هر کدام به تنهایی زندگی شان را ادامه دهند. بارها ناصر به من گفت زمانی که با فهیمه ازدواج کردم 18 سال بیشتر نداشتم ولی حالا یک هنرمند هستم و حتی به راحتی نمیتوانم با خانواده ام به رستوران بروم و غذا بخورم یا کودکان و همسرم را به تفریح ببرم به همین خاطر هر چیزی که دارم برای فهیمه و بچه هایم می گذارم.»

نسرین ادامه می دهد: «رفتن فهیمه بار سنگینی به دوش ناصر گذاشت، هر سه فرزند ناصر وابستگی شدیدی به مادرشان داشتند.»



ازدواج دوم


ناصر سال 82 بود که به خواستگاری همسر دومش یعنی فاطمه فهیمی رفت. خواننده جوان که دیگر جزو محبوب ترین خواننده های ایران شده بود به خاطر دوستی ای که با پدر همسر دومش داشت خانواده فهیمی را به خوبی می شناخت و همین شناخت باعث شد او فاطمه را برای زندگی مشترکش انتخاب کند.

ناگفته هایی از زندگی و مرگ ناصر عبداللهی

نسرین ادمه می دهد: «یک روز به خانه آمد و خواست که همراهی اش کنیم تا به خواستگاری فاطمه برود. آن روز خانواده فهیمی چند خیابان با ما فاصله داشتند، به خواستگاری رفتیم و آنها قبول کردند.سال 84 بود که نینا به دنیا آمد، بچه ها همه در کنار فاطمه و ناصر زندگی می کردند. سال 85 ناصر به همراه خانواده اش به بندر برگشت. او می خواست ترانه هایی را بسازد که می گفت در تهران نمی تواند کار کند.»

ناصر به بندر آمد و چند ترانه همچون «خدای خوشگلوم» را ساخت.

برادرش عقیل کارهای او را صدابرداری می کرد، در این زمان ناصر تصمیم گرفته بود آلبومی همچون آلبوم های اول خود که مذهبی بود و در هرمزگان منتشر می شد به بازار ارائه دهد.



دو روز پیش از مرگ

نسرین عبداللهی از چند روز قبل از فوت ناصر می گوید: «دو روز پیش از مرگش من با او تماس گرفتم. گفت که یادداشتی را که برایش در سال 83 نوشته بودم لای کتاب هایش پیدا کرده و بسیار دلش هوای آن روزها را دارد. گفت زود بیا ببینمت. کلی با هم شوخی کردیم. ما خانوادگی عادت داریم اگر نتوانیم حرفی را بزنیم برای هم یادداشت می گذاریم. من هم سال 83 برای ناصر یادداشتی گذاشته بودم که 2 روز قبل از مرگش آن را دوباره خوانده بود.»

ناصر و نسرین چند دقیقه ای با هم شوخی می کنند و می خندند و بعد ناصر می گوید که چقدر دلش می خواهد به خانه نسرین بیاید و حواری بخورد.

نسرین در حالی که اشک از چشمانش جاری شده است ادامه می دهد: «چقدر آن روز سر به سر هم گذاشتیم و خندیدیم. فکرش را هم نمی کردم که برادرم را دو روز بعد از دست بدهم. آن هم برادری که اگر یک لحظه ساکت بود همه ما دلمان می گرفت. ناصر عادت داشت همیشه بخندد و هیجان انگیز باشد.»





روز حادثه، اولین بار چه کسی ناصر را در حالت کما دید؟

عقیل اولین کسی بود که به کما رفتن ناصر را دید. او که کار صدابرداری ناصر را انجام می داد 3 آذرماه به خانه ناصر رفت تا کار ترانه و صدابرداری را شروع کنند.

همسرش در خانه نبود و به همراه نینا به خانه پدرش رفته بود. نوید و نازنین و نامی هم مدرسه بودند، ناصر در بالکن خوابیده بود.

عقیل از آنجا که می دانست ناصر روی خوابش خیلی حساس است و اگر او را از خواب بیدار کند ممکن است بداخلاق شود با دیدن خواب ناصر چند ساعت منتظر می ماند تا او بیدار شود ولی ناصر از خواب بیدار نشد و این مساله عقیل را نگران کرد.

به ذهنش رسید که با خواهرش تماس بگیرد و او را در جریان خواب عجیب و بی حرکت بودن جسم ناصر بگذارد. همین کار را هم کرد و با نسرین تماس گرفت.

ناگفته هایی از زندگی و مرگ ناصر عبداللهی

نسرین از تماس عقیل می گوید: «عقیل با من تماس گرفت و گفت که چند ساعت است منتظر ناصر مانده اما ناصر بیدار نمی شود و حتی تکان هم نمی خورد، صدایم را هم می شنود ولی عکس العملی نشان نمی دهد. صدایش پراسترس بود. گفت که می ترسد و نگران حال ناصر است، گفتم بیدارش کن. گفت بداخلاق می شود. گفتم نهایتش این است که بیدار می شود و سرت داد می زند حداقل از حالش باخبر می شوی. عقیل گوشی را قطع کرد، دل در دلم نبود. مانده بودم که چه شده است؟ عقیل این بار با صدای پر از استرس تماس گرفت و گفت نسرین، ناصر از خواب بیدار نمی شود، نفس می کشد ولی بی حرکت است، بیا به خانه ناصر و ببین چرا بیدار نمی شود.»

نسرین خودش را به خانه ناصر می رساند و می بیند اشک از چشمان عقیل سرازیر است. نسرین از ثانیه هایی می گوید که با بدن نیمه جان ناصر روبرو شد: «نفس را چک کردم، نفس می کشد اما تکان نمی خورد. چشمانش را باز کردم، سیاهی چشمانش به سمت بالا رفته بود، حدس زدم به کما رفته است. با اورژانس تماس گرفتم و ناصر را به بیمارستان خلیج فارس بردیم.»



در بیمارستان چه گذشت

نسرین در تمام لحظه ها کنار ناصر بود. ناصر را برای شست و شوی معده به اتاق مخصوص بردند. نسرین ادامه می دهد: «از دکتر پرسیدم که چرا باید ناصر شست و شوی معده داده شود و او گفت هر کسی که به کما می رود اول شست و شوی معده داده می شود تا اگر سم یا دارویی در معده داشته باشد بیرون بیاید، خیالم راحت شد. شست و شوی معده انجام شد. دکتر به من گفت که جز شکلات و کمی  تنقلات چیز دیگری در معده ناصر بوده و هیچ دارو یا سمی هم در معده او یافت نشده است. دکتر نگرانی ام را دید و با اطمینان جواب داد که خودکشی در کار نبوده چون سمی در بدن او یافت نشده است.»

لحظه ای که نسرین بدن نیمه جان برادرش را در بیمارستان به این اتاق و آن اتاق می برد یاد کبودی هایی افتاد که در بالکن روی صورت ناصر دیده بود، او از دکتر درباره کبودی ها می پرسد و دکتر پس از بررسی عکس ها و آزمایش های دیگر به او می گوید که ناصر در قسمت جمجمه و کتف و دنده شکستگی دارد.



کلیه هایی که رسوب کرده بود


تنها دختر خانواده عبداللهی تا صبح آن روز در بیمارستان خلیج فارس از طریق دکترها و پرستارها جویای احوال برادرش بود. پزشکان بیمارستان خلیج فارس به خاطر نداشتن امکانات از خوانده عبداللهی خواستند آزمایش های ناصر به بیمارستان کودکان بندرعباس منتقل شود.

ناگفته هایی از زندگی و مرگ ناصر عبداللهی

نمونه برداری ها انجام شد. جواب آزمایشات هم آمد. دکتر رو به نسرین گفت که کلیه او رسوب کرده است و این نمونه فقط در زلزله بم دیده شده است که به خاطر آوار شدید، کلیه فرد رسوب کرده است.

نسرین از دکتر توضیحات بیشتری خواست: «با شنیدن این حرف لرزه به تنم افتاد. ناصر بیماری کلیه نداشت و امروز برگه آزمایشش نشان می داد که کلیه هایش رسوب زیاد و بی سابقه ای داشته است.»



از بیمارستان خلیج فارس تا بیمارستان شهید محمدی

دیگر خبر در روزنامه ها چاپ شده بود و همه از به کما رفتن ناصر عبداللهی خبر داشتند. عده ای از طرفدارانش به بیمارستان زنگ می زدند و خیلی از آنها دم در بیمارستان آمده بودند.

پزشکان بیمارستان خلیج فارس به خاطر امکاناتی که بیمارستان شهید محمدی بندرعباس داشت ترجیح دادند ناصر به این بیمارستان منتقل شود اما در 12 روزی هم که در این بیمارستان بود تغییر مثبتی در وضعیت ناصر ایجاد نشد.
از هر دکتری که می پرسیدم تشخیص نمی داد که برادرم به چه دلیل به کما رفته است. ناصر یک هنرمند مشهور بود و به همین خاطر شایعه ها شروع شده بود.

من که با دکترها و پرستاران در ارتباط بودم نمی دانستم علت شکستگی پشت جمجمه برادرم چیست و چرا کلیه هایش رسوب کرده است ولی خبرهای کذبی منتشر می شد که ناصر دعوا کرده است، خودکشی کرده است ... همه این شایعات کذب من و خانواده ام را بدجوری عذاب می داد، ما در وضع روحی خوبی نبودیم و این شایعات بیشتر آزارمان می داد.

نسرین با صدایی بغض آلود می گوید ناصر حتی سیگار هم نمی کشید و بدترین شایعه ای که خانواده عبداللهی را مورد آزار قرار داد این بود که ناصر از داروهای روانگردان استفاده کرده است.

ناگفته هایی از زندگی و مرگ ناصر عبداللهی

تنها خواهر ناصر از روزهای سختی می گوید که هیچ وقت فراموششان نمی کند: «بدترین روزهای زندگی ام روزهایی بود که بدن نیمه جان برادر را می دیدم و هیچ کاری از دستم برنمی آمد. حتی نمی توانستم مقابل شایعاتی که برای برادرم می ساختند بایستم. بارها شنیدم که ناصر طی درگیری با کسی به کما رفته است و جالب اینجا بود که من که خواهرش بودم پس از این همه جست و جو و تلاش نفهمیدم آیا کسی واقعا با برادرم درگیر شده است یا خیر. من که با پزشکان حرف می زدم نمی دانستم دلیل اصلی به کما رفتن ناصر چه بود و این در حالی بود که مردم به راحتی قضاوت می کردند.»

در این موقع بود که خانواده عبداللهی عزمشان را جزم کردند که اگر پزشکان اجازه بدهند او را به تهران منتقل کنند تا شاید بتوان با تجهیزات پیشرفته تری او را به هوش آورد، هر چند پزشکان اعتقاد داشتند که انتقال او به تهران هم دردی را دوا نمی کند چون سطح هوشیاری ناصر بسیار پایین بود اما خانواده عبداللهی تصمیم گرفته بودند تا هر راهی را امتحان کنند.
نسرین خانم از لحظه ای می گوید که ناصر به وسیله هواپیمای شخصی از بندرعباس به تهران منتقل شد. ناصر را به بیمارستان هاشمی نژاد آوردیم، وضعیت او هر روزبدتر می شد اما به خاطر حاشیه هایی که درست شده بود نمی شد به راحتی به اتاق آی سی یو رفت و پرسید که ناصر در چه وضعیتی به سر می برد.

یک روز که بسیار حال روحی ام به هم ریخته بود از دکتری که در بندر ناصر را معاینه کرده بود و به تهران آمده بود خواستم با پزشک ناصر ارتباط بگیرد و بعد حقیقت را به من بگوید. آن روز سطح هوشیاری ناصر 4 درصد بود و این در حالی بود که به خاطر طرفداران ناصر اعلام می شد که حالش رو به بهبود است.

دکتر پس از چند دقیقه به من زنگ زد و گفت که محکم باش چون ناصر در وضع مساعدی نیست و بهتر است خانواده را برای شنیدن خبر مرگ او آماده کنم، باورتان نمی شود چه کشیدم اما باید محکم و با درایت رفتار می کردم.»



27 روز کما و شمارش معکوس

زنده یاد ناصر عبداللهی 27 روز در کما ماند و پس از تلاش های زیاد پزشکان، سرانجام در سن 35 سالگی در 29 شهریور ماه 85 درگذشت. خانواده عبداللهی جسد او را به بهشت زهرای بندرعباس بردندت و او را در آنجا به خاک سپردند.

نسرین خانم می گوید: «او را به بندرعباس آوردیم ودر بهشت زهرای بندر به خاک سپردیم، ناصر مرد اما هنوز شایعات تمام نشده بود و هر روز بیشتر از دیروز نمک روی زخممان می پاشیدند.»



پزشکی قانونی پس از کالبدشکافی چه گفت؟

«در برگه ای که من از پزشکی قانونی دریافت کردم علت مرگ ناصر، مسمومیت دارویی و شکستگی جمجمه عنوان شده بود و این در حالی بود که من مات و مبهوت لحظه ای را به یاد آوردم که برای اولین بار خودم بدن نیمه جانش را به بیمارستان خلیج فارس رساندم وپزشک پس از شست و شوی معده به من اطمینان داد که هیچ مسمومیت دارویی در بدن ناصر دیده نشده است.»

ناگفته هایی از زندگی و مرگ ناصر عبداللهی

استاندار بندرعباس آقای شیخ الاسلام بود که من بارها به خاطر اینکه حقیقت را بدانم با او تماس گرفتم و خواستم که به من در کشف حقیقت ماجرا کمک کند، او هم کمک کرد ولی علت به کما رفتن او مشخص نشد. به هر حال من و خانواده ام در صورتی برگه پزشکی قانونی را مقابل رویمان گرفتیم که روزها و ساعت ها با پزشکانی صحبت کردیم که علت مرگ برادرم را نمی دانستند و حتی یک دلیل درست برای رسوب کلیه اش ارائه ندادند و پزشکی که او را شست و شوی معده داد به من همانجا گفت که ناصر دچار مسمومیت دارویی نشده است.»

سال ها از مرگ مرحوم ناصر عبداللهی می گذرد هر چند این هنرمند برجسته، با هنر و صدای خود بین مردم زنده است اما هنوزدلیل مرگ او در هاله ای از ابهام قرار دارد. آیا می توان این ادعا را پذیرفت که آن شب به سر، دنده و کتف هنرمند محبوب ایران ضربه ای وارد شده بود؟ چرا پس از شست و شوی معده اثری از مسمومیت دارویی دیده نشده بود؟

کارگردان مستند «جعبه سیاه» از 4 سال دوربینی می گوید که دنبال حقیقت های زندگی ناصریا بود



گفت هیجان انگیز باش


هر دو در بندر زندگی کرده بودیم. همین کافی بود که خیلی زود زبان هم را بفهمیم. به یاد دارم برای اولین بار در دفتر یک نشریه همدیگر را دیدیم. گفت جنوبی هستی؟ گفتم «جنوبی ها را خیلی خوب می شناسم.»

شروع کرد با لهجه بندری صحبت کردن، روحیه گرفتم. پرسید چه کار می کنی؟ گفتم مستند می سازم. خندید و گفت مستندسازی خوب است اما هیجان انگیز نیست.

منظورش را از هیجان انگیز نبودن پرسیدم، گفت منظورم واضح است. تو جوانی، مستند هم اگر می سازی، مستندهیجان انگیز بساز. کارهای دیگر را هم تجربه کن. زمانی می توانیمستندن خوبی بسازی که خیلی چیزها را ببینی و لمس کنی و تجربه کنی. موقع خداحافظی پرسید متولد چه ماهی هستی؟ گفتم دی ماهی ام. گفت من هم دی ماهی هستم، پس ذاتا موج سواری.

پس از آن دیدار، ناصر اولین تهیه کننده کلیپی شد که خواننده اش پیروز قدم زنی، پسرخاله ناصر بود و آن کلیپ باعث شد راه مستندسازی ام به هیجان هم بیفتد. دوستی مان با هم صمیمی شد، رفت و آمدهایی که هر لحظه اش برایم خاطره های زیادی ساخت.

روزی که خبر مرگش را شنیدم مات و مبهوت ماندم. چرا؟ ناصر؟ کما؟ شایعات دست از سر خانواده اش برنمی داشت. هیچ کس حقیقت را نمی دانست سر ناصر چه آمد و چرا این هنرمند در 35 سالگی فوت کرد.

سال 88 بود که تصمیم گرفتم «جعبه سیاه» را بسازم، مستندی که خیلی از رازها را فاش کند، خیلی از حرف هایی را بزند که باید زده می شد.
ساخت مستند «جعبه سیاه» چند ماه پیش به پایان رسید. امروز ناصر در کنار من نیست و من هنوز هم مستند می سازم. مستندی از زندگی اش که حتی سعی کردم انتخاب نامش هم هیجان انگیز باشد: «جعبه سیاه».
s2. بازدید : 174 سه شنبه 09 آبان 1391 نظرات (0)

سخن از غدير است، واقعه اي به وسعت تاريخ، كه خود تاريخ ساز است، غدير خلاصه و عصاره تمام نبوت و حاصل و نتيجه چندين سال تلاش و مجاهدت نبي مكرم اسلام(ص) درانجام رسالت خطير و عظيم است.

غديرخم، واژه اي آشنا ولي مظلوم و غريب تاريخ، واقعه اي چسان زود فراموش شده و ناديده انگاشته شده غديرخم، مانند ده ها غدير ديگر است و مشابه آنها كه حاصل نزول بارش رحمت الهي است براي كام هاي تشنه در كوير تنهايي و هجرت. غدير خم ، برترين غديري است كه آب آن به زلالي و شفافيت آب حوض كوثر و زمزم است. افتخارغدير خم در ميزباني سال هاي سال از پنج درخت سرسبز دنيا ديده و كهنسال "سَمُر" است كه همواره در خاطراتي با آن ها در اشتراك است.
ولي اين بار غديرخم ميزبان پنج انسان وارسته و كامل است به تعداد همان درختان سمر كه همنشين و سنگ صبور ساليان دراز اوست. امروز غدير خم به خود مي بالد و نسبت به هم قطاران خويش فخر مي فروشد چرا كه ميهماناني بس گرانبها و ارزشمند دارد.امروز درختان سمر نيز طناز و با جنباندن شاخ و برگ شادمان و مسرورند. چرا كه در اين بيابان سكوت و برهوت، سايباني براي برترين مخلوقات آفرينش شده و سايه سارشان بسان چتري بر سر پنج تن آل عبا قرارگرفته است. راستي چه افتخار و سعادتي و حق دارند كه همنوا با بادهاي خشك كويري رقصان باشند. آري غديرخم از امروز پر آوازه مي شود شهره خاص و عام، قطعه اي از بهشت، بالاترين و برترين مكان، آن جايي كه ديگر پيامبران و اولياء نيز به خاطر بودن در چنين جايگاهي رشك برده و افسوس مي خورند. غدير، آخرين نقطه براي انسجام و اتحاد و با هم بودن حاجيان است و پس از اين جا هر كه به سويي روان خواهد شد. پس چه بهتر و مناسب كه اين مكان به عنوان نقطه وصل همگان در طول تاريخ اسلام تلقي گردد. و هر سال با گردآمدن همه طوايف و قبايل در اين مكان و يادآوري ثقل بيان ابلاغ رسالت نبي مكرم اسلام در آخرين سفر حج، آخرين كلام وحي كه از زبان مبارك حضرت ايشان بيان شده است با يادآوري هرساله به فراموشي سپرده نشود.

غديرخم، تنها يك توقفگاه نيست، توقفي است براي نشان حركتي درست و صحيح و بدون انحراف و زاويه. در اين توقفگاه ، همه بايد مهيا براي حركتي پرشتاب در مسيري سلامت و حق، حضور داشته باشند. چه آنانكه كه تند رفته اند و از رسول گرامي اسلام در اين راه (ص) پيش افتاده اند و چه آنهايي كه حركتي كُند داشته و از آن حضرت عقب مانده اند. همه بايد دوش به دوش پيامبر باشند. همه بايد يك صدا را كه برترين صوت تاريخ اسلام شده و ماناترين، رساترين و بليغ ترين پيام ها را در خويش جاي داده بايد بشنوند. در اين شنيدن و ابلاغ كمال رسالت نبايد با چندصدايي و در چند بار صورت گيرد. در ابلاغ نيز بايد وحدت باشد همچنانكه در اجتماع مردم نيز وحدت در عين كثرت صورت گرفته است. و طوايف و قبايل مختلف حجاج مكي، مدني، يمني، و... در اين اجتماع وحدت آفرين حضور پيدا نموده اند. چه اجتماع باشكوهي و چه جمع بي نظيري، يكصد و بيست هزار سر با چشماني منتظر و گوش هايي آماده شنيدن و ... در اين ميان، غير از آدميان نيز اين اجتماع و ابلاغ رسالت را به نظاره نشسته اند تا شايد فرداي تاريخ اگر آدميان دچار نسيان و فراموشي شوند، آنان گواهان صادقي خواهند بود و شهادتشان بر صدق اين واقعه در قيامت گواهي است توأم با تأكيد بر صحت و درستي اين پيام، امروز نه تنها درختان سمر به عنوان شاهدان زميني در اين جمع حاضرند، ميليون ها ستاره نيز از ميان آسمان شفاف و روشن كوير نظاره گر اين واقعه اند. خورشيد در رضايت از اين حادثه عظيم لبخندزنان با تشعشع انوار خويش مي نگرد.

آري جمعيت آماده استماع سخنان پيامبر خدا در آخرين سفر تاريخي است، بايد پيام الهي را گفت بيش از اين نبايد صبر و تعلل كرد. اگر گفته نشود زحمات پيامبر به هدر خواهد رفت و رسالت ايشان به اكمال نخواهد رسيد. ياران با وفا وخاص پيامبر(ص) كه تاريخ بر ايستادگي آنان بر پيمان و عهدي كه با آن حضرت بسته بودند به درستي گواهي مي دهد، همواره برگِرد شمع نبوت همچون پروانه حلقه زده و. مأمور مهياي جايگاه خطابه پيامبر شدند. عمار،ابوذر، سلمان، مقداد. امروز نه تنها پيامبر بلكه تاريخ و حتي غدير خم هم به حضور چنين اصحابي در اين جمع افتخار مي كند. سنگ ها، روانداز ها و كجاوه ها و ... در ميان درختان سمر و زير سايه آنها منبري به بلنداي قامت پيامبر برافراختند. اين منبر بايد طوري بر پا مي شد تا همگان و اين خيل جمعيت آن را به وضوح مي ديدند تا بدون واسطه، صدق و صحت ابلاغ حضرت را شخصاً شاهد باشند تا در آيند دچار شك و ترديد نشوند. همه چيز آماده شد تا ابلاغ وحي در آخرين خطابه رسمي ايشان در آخرين سفر در حجه الوداع، نه تنها به گوش جسم بلكه به جان و دل اجتماع كنندگان، رسانيده شود. پيامبراسلام (ص) بر بالاي منبر رفتند و حضرت علي (ع) را نيز به بالاي منبر فراخواند و ايشان در طرف راست آن حضرت ايستادند. آن حضرت، نخست به حمد و ثناي الهي پرداختند و بعد از آن فرمودند: بايد فرمان مهمي در باره علي بن ابيطالب (ع) را ابلاغ كنم، و اگراين پيام را نرسانم رسالت الهي را انجام نداده و نبوت من كامل نمي شود. ايشان سپس فرمودند خداوند به من چنين وحي نموده است: « يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ؛(1) ترجمه: اي پيغمبر! برسان و ابلاغ كن به مردم آنچه را كه از جانب پروردگارت به تو نازل شده است! و اگر نرساني، رسالت پروردگارت را نرسانده‏اي! و خداوند تو را از مردم حفظ مي‏كند، و خداوند كافران را هدايت نمي‏كند!»

پس از آن، فرمان موكد خداوند را در باره اعلام ولايت حضرت علي (ع) با صراحت هر چه تمامتر اعلام كردند و فرمودند: «جبرئيل سه مرتبه بر من نازل شد و از طرف خداوند مرا مأمور كرد كه در اين محل اجتماع بپا خيزم و بر هر سفيد و سياهي اعلام كنم كه علي بن ابي طالب برادرِ من و وصي من و جانشين من بر امتم و امام بعد از من است. نسبت او به من همانند نسبت هارون به موسي است جز اينكه پيامبري بعد از من نيست و او صاحب اختيار شما بعد از خدا و رسولش است»(2)

خداوند در اين مورد آيه اي از كتابش را بر من نازل كرده است كه فرمود: «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَوهَ وَهُمْ رَاكِعُونَ؛(3) ترجمه: وليّ و سرپرست شما تنها خدا و رسول اوست و كساني كه ايمان آورده‏اند همانها كه نماز را برپا مي‏دارند و در حال ركوع زكات مي‏دهند.»

آري، اين چنين است شرح واقعه ي غدير خم، داستان راستان قطعه اي از بهشت.

s2. بازدید : 140 سه شنبه 09 آبان 1391 نظرات (0)

اگر امام بگويد، به هر كجا كه باشد، آماده رفتن هستم. من بايد به مملكت خدمت كنم. من نمي نويسم و اگر بنويسم حرف دروغي زده ام...

روايتي خواندني از نوجوان سيزده ساله شهيد حسين فهميده عنوان مي شود:

حسين دوازده ساله بود كه حادثه كردستان اتفاق افتاد. او كه عشق انقلاب و امام (ره) را در سر داشت، خود را به كردستان رساند. ولي به دليل كمي سن، برادران پاسدار او را بازمي گردانند و در صدد برمي آيند در حضور مادرش از او تعهد بگيرند كه ديگر از شهرستان كرج خارج نشود.

ولي او رضايت نمي دهد و خطاب به آنها مي گويد:"خودتان را زحمت ندهيد. اگر امام بگويد، به هر كجا كه باشد، آماده رفتن هستم. من بايد به مملكت خدمت كنم و اضافه مي كند: من نمي نويسم و اگر بنويسم حرف دروغي زده ام."

حتي با تهديد به زندان حاضر نمي شود تعهد بدهد و بالاخره تنها از مادرش امضا مي گيرند...

s2. بازدید : 118 سه شنبه 09 آبان 1391 نظرات (0)

خدايا! همواره ذهن ما خيال تو را دارد و غم فرداي محشر و رسيدگي به حساب ها لحظه اي خيال ما را راحت نمي گذارد...

مناجات هاي عارفانه و عاشقانه شهيد محمد عاشوري با پروردگار در روزهاي سخت نبرد هشت ساله برگرفته از كتاب بر آستان حضرت حق عنوان مي شود:

خدايا! با اميد لطف تو كوتاهي كرديم و در اين ميان باز نظر به كرمت داشتيم، پس آيا اميدواري را با آن كه مستوجب نااميدي است، نااميد مي كني!؟ چه كنم خدايا! اشك چشمانم خشكيده است و چشمه هاي صفا در چشمانم جاري نمي شود. شايد كثرت معاصي، قلبم را در سينه ام خشكانيده است و توانايي به جريان انداختن قطرات اشك را ندارم!

خدايا!ذ از لذت مناجات محرومم نساز؛ چراكه گفته اي:"آسان ترين كاري كه با بنده ي عصيان كار انجام مي دهم، او را ازلذت مناجاتم محروم مي سازم."

خداي من! فرمودي كه :"لو علم المدبرون كيف اشتياقي بهم لماتوا شوقا." اما خدايا! ما از شوقت نمرده ايم! شوقت را شايد درك نكرده ايم و نمي دانيم. شايد حقير و عاصي تر از آن هستيم كه تو به ما شوق داشته باشي. در عين حال مي دانيم كه تو كريمي و ذوالفضل العظيمي. خدايا! اگر لطف تو شامل حال ما نشود، چه اميدي داريم و چگونه حساب گناهان بي حدّمان را پس خواهيم داد؟

خدايا ندانستيم و به بيراهه افتاديم و دمي به خود آمديم كه غرق در گناهيم.

خدايا! اخلاص در اعمالمان به ما عنايت و شرك مخفي را از اعمالمان بِزدا.

خدايا! همواره ذهن ما خيال تو را دارد و غم فرداي محشر و رسيدگي به حساب ها لحظه اي خيال ما را راحت نمي گذارد...

تعداد صفحات : 13

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • كاربروبازديدكننده محترم براي بازديدازهمه مطالب هرجه زودترثبت نام كنيد.متشكرم

    بازيگران خارجي

    سريال هاي 91

    بازيگران ايراني

    ورزشكاران

    خوانندگان ايراني

    گالري طبيعت

    مطالب آموزنده

    عکس های روز
  •  
  • عکس حیوانات

    عکس سریال ها و فیلم های ایرانی

    هنرپیشه زن

    آموزش و سکسولوژی_هفت راه برای افزایش مقدار اسپردرمردها

    داستان عشق واقعي باشكست..

    مرجع عکس

    همسرداري

    عکسهای فیلم پیمان

    فیلم یک خانواده محترم

     

    عکس های مدل لباس های مجلسی بانوان

    عکسهای بسیار زیبای بازیگران ایرانی به همراه همسران واقعیشان
    سپاه از احمدی نژاد/در مورد احمدی نژاد(2)

    آموزش و سکسولوژی_هفت راه برای افزایش مقدار اسپردرمردها

    ادبیات معاصرو برگزیده های کوتاه عاشقانه

    ادبیات معاصرو برگزیده های کوتاه عاشقانه

    ماساژ جنسي در بانوان ماساژ جلوي بدن:

    ماساژ جنسي در بانوان ماساژ جلوي بدن:

    عکسهای فیلم روزی روزگاری فوتبال با کارگردانی نیکی کریمی

    عکس‌های سریال دختران حوا

    عکس‌های فیلم عقاب صحرا

    عکس‌های فقیهه سلطانی در تئاتر «یک تنبیه با شُکوه

    عکس‌های جدید شقایق دهقان

    قدرت آرايش درزيبايي

    آمار سایت
  • کل مطالب : 583
  • کل نظرات : 8
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 66
  • آی پی امروز : 37
  • آی پی دیروز : 12
  • بازدید امروز : 40
  • باردید دیروز : 15
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 40
  • بازدید ماه : 222
  • بازدید سال : 5,392
  • بازدید کلی : 136,116