چه شام ها که گذشت و چه روزها که پرید
خیال روی تو ماندست و مرد ناکامی .
شکست جام نیازم به کف ، کجا رفتی ؟
که سالهاست به جامم نمی زنی جامی .
از آن دمی که تو با خشم از برم رفتی
تن زنی هوس انگیز بستر من شد
ولی چه فایده مردم به گوش هم خواندند ،
که با تمام غرورش اسیر یک زن شد .
همیشه بازوی من همچون بازوان سحر
در انتظار تن گرم آفتابی هست .
دریغ و درد بر این انتظار نارس تلخ
نشان چشمه ی تو ، جلوه سرابی هست .
سرود من همه خشکیده روی لب هایم
ولی بلور نگاه توپاز می خندد .
بیا که صاعقه درد پیکرم را سوخت
برو که برق تو چشم شکیب می بندد .
به روی دشت هوس ها هر آنچه می گردم
به غیر بوته شهوت گلی نمی یابم .
تویی گلی که خبر نیستم ز احوالت .
منم که جز به سر بوته ها نمی تابم .